یک سبزه خیره کننده در یک مزرعه گل ایستاده است، بدنش از عرق می درخشد. او یک بیکینی کوتاه پوشیده است که به سختی سینه های تند و الاغ تنگش را می پوشاند. او به آرامی دست هایش را پایین می آورد و شروع به بازی با خودش می کند، در حالی که هر اینچ از بدنش را لمس می کند از خوشحالی ناله می کند.