یک مو قرمز مطیع روی زانوهایش است و آماده خدمت است. استاد بی رحم او، دکتر لومپ، به او دستور می دهد که در کنار راه پله برهنه شود و زانو بزند. همانطور که منتظر است، بی رحمانه او را شلاق می زند و او را در اشک رها می کند، نوک سینه هایش بلند می شوند و بیدمشک او را غرق می کنند.