خدمتکار جوانی وارد اتاق می شود و عصبی به نظر می رسد. ناپدری روی تخت نشسته است، دستانش روی بدنش می چرخد. خدمتکار به سرعت لباس هایش را در می آورد و پدرخوانده کنترل را به دست می گیرد، او را به سمت تخت هدایت می کند و روی زانوهایش پایین می آید تا یک کار دستی پرشور را شروع کند.